با کاراکترهای اضافی که مهدویان به داستان وارد کرده، از جمله سمیرا که این زن واقعا غیرقابل کنترل است و اگر عوامانه بخواهیم بگوییم حالت خل و چل پیدا کرده، یا برای مثال منصوره که اصلا در کتاب وجود ندارد، چرا که در کتاب شخصیت منصور هست که پسر ریزآبادی است؛ و یا ناصر که باز ناصر هم واقعا یک سایکوپات نشان داده میشود. ناصر در کتاب یک جوان پرشر و شور و جاهطلب و بسیار لوس است یعنی همان برداشتی که ما از آقازادهها داریم. من حقیقتا نمیدانم که چطور میخواهند تمام کنند. یعنی من فکر میکنم شاید همانطور که گفتید یک پایان عجیب و غریب از کار درآید
منبع خبر
پایانی عجیب و غریب برای «زخم کاری»؟
نظرات