در این مراسم حجت الاسلام دانشی امام جمعه بمگفت: یاد و خاطره سرداران شهید شوشتری و مرادی از شهدای وحدت را گرامی می داریم که سردار شهید مرادی، چه قبل از دفاع مقدس و چه بعد از دفاع مقدس معلم اخلاق بودند.
سردار حسنی سعدی همرزم شهیدان مرادی نیز گفت: سردار شهید مرادی به تنهایی یک سپاه بود، ایشان تضمینکننده امنیت منطقه شرق استان سیستان بلوچستان و استان کرمان بود.
وی افزود: این شهید والامقام حتی از زمان شهادت خود هم خبر داشت.
حسنی سعدی به وصف شهدا پرداخت و افزود: شهید محصول شیر پاک و لقمه پاک، محصول دعا و صداقت، خدمتگزاری و دعای پدر مادر است؛ همانند سرادر شهید حاج قاسم سلیمانی که بیش از ۲۶ میلیون نفر در تشییع وی شرکت کردند.
وی در خصوص پیام برگزاری یادواره شهدا تصریح کرد: درس یادواره شهدا، درس شهداست، شهید حسین مرادی در منطقه برای خودش یک حاج قاسمی بود.
حسنی سعدی به فضائل شخصیتی حاج قاسم اشاره کرد و بیان داشت: یکی از رازهای بزرگ شدن حاج قاسم سلیمانی خدمت به پدر مادر خود بود که این یادوره به ما می گوید به پدر و مادر خود احترام بگذاریم و خدمت کنیم.
وی افزود: امروز در این روزگار، شهیدان چراغ راه هدایت ما هستند؛ زیرا شهدا به ما درس ایستادگی و مقاومت دادند.
باشگاه خبرنگاران جوان
به گزارش گروه سیره امامین انقلاب خبرگزاری رسا، کتاب مؤمن انقلابی، «ابوالقاسم صدیقی» دومین کتاب از مجموعهکتابهای «مؤمن انقلابی» است که به معرفی آقای ابوالقاسم صدیقی و خاطرات و رفاقتی که ایشان با رهبر معظم انقلاب اسلامی داشتهاند میپردازد؛ دوستی و رفاقتی که از پنجم فروردین سال ۵۷ آغاز شده و تاکنون نیز ادامه دارد.
بخش قابل توجهی از کتاب حاضر، بهصورت گذرا به خاطرات و وقایعی از دوران تبعید رهبر معظم انقلاب در دو شهر «ایرانشهر» و «جیرفت» میپردازد و در قسمت تصاویر کتاب، عکسهای خاصی از سفر دوم مقام معظّم رهبری به شهر بم، پس از وقوع زلزله آمده است.
حاج ابوالقاسم صدیقی را چطور میشناسیم؟
- رهبر معظم انقلاب در فرازی از سخنرانی مهم خود در جمع فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسولالله در سال ۷۵ خاطرهای تعریف میکنند از یک رانندۀ کامیون: ببینید عزیزان من! به جماعت بشری که نگاه کنید، در هر جامعه و شهر و کشوری، از یک دیدگاه، مردم به دو قسم تقسیم میشوند: یک قِسم کسانی هستند که بر مبنای فکر خود، از روی فهمیدگی و آگاهی و تصمیمگیری کار میکنند. راهی را میشناسند و در آن راه ـ که به خوب و بدش کار نداریم ـ گام برمیدارند. یک قِسم اینهایند که اسمشان را خواص میگذاریم.
- قسم دیگر، کسانی هستند که نمیخواهند بدانند چه راهی درست و چه حرکتی صحیح است. ..اسم این قِسم از مردم را عوام میگذاریم…خواص چه کسانی هستند؟ آیا قشر خاصی هستند؟ جواب منفیست. زیرا در بین خواص، کنار افراد باسواد، آدمهای بیسواد هم هستند. گاهی کسی بیسواد است؛ اما جزو خواص است. یعنی میفهمد چهکار میکند. از روی تصمیمگیری و تشخیص عمل میکند؛ ولو درس نخوانده، مدرسه نرفته، مدرک ندارد و لباس روحانی نپوشیده است. بههرحال، نسبت به قضایا از فهم برخوردار است.
- در دوران پیش از پیروزی انقلاب، بنده در ایرانشهر تبعید بودم. در یکی از شهرهای همجوار، چند نفر آشنا داشتیم که یکی از آنها راننده بود، یکی شغل آزاد داشت و بالاخره، اهل فرهنگ و معرفت بهمعنای خاص کلمه نبودند. بهحسبِ ظاهر، به آنها عامی اطلاق میشد. بااینحال جزو خواص بودند. آنها مرتب برای دیدن ما به ایرانشهر میآمدند و از قضایای مذاکرات خود با روحانی شهرشان میگفتند. روحانی شهرشان هم آدم خوبی بود؛ منتها جزو عوام بود. ملاحظه میکنید؟! رانندۀ کمپرسی جزو خواص، ولی روحانی و پیشنماز محترم جزو عوام!
- مثلاً آن روحانی میگفت: چرا وقتی اسم پیغمبر میآید یک صلوات میفرستید، ولی اسم امام که میآید، سه صلوات میفرستید؟! نمیفهمید. راننده به او جواب میداد: روزی که دیگر مبارزهای نداشته باشیم؛ اسلام بر همهجا فائق شود؛ انقلاب پیروز شود؛ ما نهتنها سه صلوات، که یک صلوات هم نمیفرستیم! امروز این سه صلوات، مبارزه است! راننده میفهمید، روحانی نمیفهمید! ۱۳۷۵/۳/۲۰
خیلی دوست داشتیم این رانندۀ کامیون را پیدا کرده و از نزدیک زیارتش کنیم. آشنایی با کسی که رهبر انقلاب به او لقب «خواص» داده بودند و او، در ایام تبعید، مرتب خدمت حضرت آقا میرسیده، برایمان خیلی مهم بود. تا اینکه در سِیر تحقیقاتمان دربارۀ دوران تبعید حضرت آقا در ایرانشهر و جیرفت، به سندی ارزشمند دست یافتیم. و جالب اینکه حضرت آقا در آن سند، نام ایشان را با صفتی والا و شریف همراه کرده و نوشته بودند: «آقای صدّیقی، مؤمن انقلابی»
بعد از مشاهدۀ این سند مبارک، خود را به بم رساندیم و آنجا به دنبال یکی از انقلابیها و مبارزان قدیمی بم گشتیم که شغلش رانندۀ کامیون بوده است و فامیلیاش، صدیقی! توفیق یارمان شد و به راحتی ایشان را پیدا کردیم؛ پیرمردِ هفتادوسهسالهای را که در بصیرت و ولایتمداری و ایستادگی، کمنظیر است: آقای حاج ابوالقاسم صدیقی. بعد دریافتیم که ایشان، نه نفر از اعضای خانودۀ خود را در زلزلۀ بم از دست داده است. حضرت آقا نیز چند بار به این موضوع در صحبتهایشان اشاره کردهاند.
حاج آقا صدیقی
بار اولی که آقا به بم آمدند، دوشنبه، سه روز پس از زلزله بود که متأسفانه من از آمدنشان باخبر نشدم و نتوانستم ایشان را ببینم. دلیلش هم، برمیگشت به حال و روزم در آن روزهای اول. هرچه در این شصت سال یاد گرفته بودم، در سرم میچرخید؛ از سنتها و امتحانهای الهی، تا قضا و قدر و صبر و رضا و… وقتی وسط یک شهر که هزاران سال سابقه داشته و بعد، در کمتر از دقیقهای، به خرابهای بزرگ تبدیل شده، مینشستم و میگفتم «خدا»، از عظمتش تا اعماق وجودم میلرزید! و پناه میبردم به مهربانیاش و اشکم جاری میشد.
بهخاطر همین حالاتی که داشتم، در آن روز دوشنبه، از حضور آقا در بم مطّلع نشدم. نزدیک غروب، یکی از مسئولان شهر با سر و وضعی خسته و خاکی آمد سراغم: خدا را شکر! حاجآقای صدیقی شما زنده ماندید؟ بعد نگاهش را چرخاند روی آوار خانه و با حزن گفت: من سه نفر، شما؟ اینجا هشت نفر. خدا رحمتشان کند. خدا به شما صبر بدهد. حالا چطور در این اوضاع، از زندهبودن من اینقدر خوشحال شُدید؟!
حاجآقا اگر میدانستید، خودتان هم خوشحال میشدید. خب بگو چه شده؟ خبر دارید که امروز آقا آمده بودند بم؟ من در خدمت آقا بودم. آقا حین دیدن مناطق مختلف شهر، سراغ شما را گرفتند و پرسیدند: آقای صدیقی کجا هستند؟ اما ما هیچکداممان از شما خبری نداشتیم.
حالا هم که آقا به تهران رسیدهاند، هنوز نگران حال شما هستند و مجدد پیگیری کردهاند تا از شما برایشان خبری بگیریم و ما نگران بودیم که اگر شما مرحوم شده باشید، چطور به ایشان خبر را بگوییم.
اهل وفا و رفاقت بودن آقا را بارها در مورد خودم و بقیه، با چشم دیده بودم؛ اما اینکه ایشان در آن شرایط، نگران من هم شده بودند و میخواستند از من خبر بگیرند، واقعاً شرمندهام کرد. نمیدانستم چه باید بکنم؛ بیاختیار همراه آن بندهخدا راه افتادم. احساس کردم چقدر دلم برای آقا تنگ شده؛ چقدر دوست دارم ایشان را ببینم، در آغوششان بگیرم، و در آغوششان اشک بریزم.
از فرمانداری با دفتر رهبری تماس گرفتیم. به یکی از آقایان دفتر گفتم: به آقا بگویید صدیقی گفت سرتان سلامت باشد آقا! من سالمم، اما زن و بچهام به رحمت خدا رفتند. به آقا بگویید برای همۀ باقیماندههای بم، بهخصوص جوانترها دعا کنند که خدا صبرشان بدهد و بتوانند از این بلا، سربلند بیرون بیایند. به آقا بگویید دلم برایشان… و گریه نگذاشت ادامه دهم.
انتشار برشهایی از کتاب مؤمن انقلابی «حاجابوالقاسم صدیقی»
- حاج آقا صدیقی: در هواپیما باز میشود و مرد مسنی با کلاه و کاپشن بلند سفید، پا روی پلهها میگذارد. این چهره با حالات و لباسهای مختلف، از بیستوپنج سال قبل، بر قلب من حک شده است. آقا که از پلهها پایین میآیند، میگویم «سلام»، و بغضم میشکند..
- همینطورکه هقهق گریه میکنم، آقا مرا در آغوش میگیرند. بیآنکه چیزی بگویم، همینطور در آغوش آقا اشک میریزم و آقا با حوصله، سعی میکنند مرا آرام کنند. حال عجیبی دارم که دوست ندارم تمام شود. بعد از یکی دو دقیقه، یک قدم عقب میآیم. سرم را پایین میاندازم و با خجالت میگویم:
- آقاجان! خوش آمدید. ما مردم بم، سالها منتظر بودیم که شما بعد از انقلاب، مجدداً به بم بیایید؛ اما نه در چنین شرایط و اوضاع و احوالی. دوست داشتیم وقتی میآیید شهر را آذین ببندیم، و به پایتان قربانیها فدا کنیم…
- قربانی را که میگویم، دوباره اشکم سرازیر میشود و دوباره آقا در آغوشم میگیرند. و میگویند: «باخبر شدهام که زن و بچهات از دنیا رفتهاند» و برای آنها دعا میکنند. احساس میکنم در این عالم، فقط من هستم و آقا.
گزارشی از خشکاندن عمدی باغهای بم و ساختوسازهای غیرمجاز
نخلستان ساختمان میشود
[لیلا مهداد] رمز عبور: «سیاهی شب». تاریکی روی نخلستانها پهن میشود. به جای جیرجیرکها، صدای ریختن گچ، سیمان و آهن میپیچد میان باغها. تَن نخلها میلرزد از بیل سردی که افتاده به جان ریشهها. آفتاب که از شرق بیاید، یکی، دو دیوار خودشان را رساندهاند آن بالا. شبِ نخلستان، وعده دورهمی داییها، عموها و خالههاست. آجرها را دستبهدست میچینند گوشه باغ. یکی ملات میزند. یکی میلگردها را جوش میدهد. یکی دیگر کاشیها را میدهد به خورد دیوار. خانههای جدید در نخلستانهای بم این شهر ویران از ١٧سال پیش، فامیلی ساخته میشوند. خانههای تکواحدی بیپروانه که بیپروا از زمین بلند میشوند. اینجا بهای سقف بالای سر، خشکشدن نخلهای خرماست.
چند سال پیش مجوز میدادند
نخلستانها تا پای ارگ رسیدهاند. کوچهباغهای دلگشا زیر سایه رطبها سالهاست آرمیدهاند. خانهها قَد نمیکشند و سایه ارگ همچنان بر سر شهر باقی است. نخلها از شمال به ارگ قدیم میرسند و از غرب به گسلها. شرق هم خودش را به جاده رسانده تا بم برای همیشه محصور بماند؛ شهری در بنبست. «شهر در بنبست» اصطلاح قدیمیهاست، مانده به یادگار میان جوانترها.
روزگاری شهر رونقش را از نخلها طلب میکرد؛ به بار مینشستند و کاروکاسبی اهالی سِکه میشد. قناتها و چاهها از قبل آمده بودند و نخلستانها تشنه نبودند، اما سالهاست زردی به نخلها زده. ریشهها میخشکند و شایعات از بیآبی باغها میگویند. «رحیم» همه کودکیاش را در کوچهباغهای بم گذراند. حالا موهای یکدست سفیدش از گذر آن سالها میگویند. او مثل بیشتر همشهریهایش نخلستانهای به خزان نشسته را نتیجه اراده دلالانی میداند که به طمع ثروتمندشدن، افتادهاند به جان کوچهباغها. «قدیمیها دست به باغشان نمیزنند. بم مشکل آب ندارد. تعداد نخلستانهایی که آب رویشان نیست، خیلی کماند. بیآبی، بهانه سوزاندن نخلهاست. خیلیها مشتری دلالها شدند. عدهای هم خودشان آستین بالا زدند برای ساختن.»
قبل از اینکه قیمت خرما بالا بکشد، نخلستانها بازارشان سِکه نبود. خانه داشتن آرزو بود. هر روز از گوشهای خانهای قَد کشید و جای چندین نخل را گرفت. رفتوآمد مصالح زیاد شد. بوی ملات، رنگ و آهنهای زنگزده خودش را به خورد شهر داد. «چند سالی است سختگیریها زیاد شده و به همین راحتی پروانه ساخت نمیدهند. مدیریت جدید میراث، هر شب با نقشه هوایی شهر را رصد میکند.»
ولع ساختن، نخلها را سوزاند
سال ٨٢ زلزله به جان شهر افتاد. ریشه نخلها از زمین بیرون زدند. سقف خانهها، روی زمین پهن شدند. شهر زیرورو شد و کمر ارگ زیر بار این غم خَم. قدیمیها میهمان خاک شدند. نخلستانها ماندند برای وارثان. «شهروز» زلزله و آوارهای بعد از آن را به یاد دارد؛ زلزلهای که به جان خانهباغ پدربزرگ و عموهایش زد. «بعد از زلزله خیلی از وراث نخلستانها را تکهتکه کردند و فروختند. دلالها هم پای کار آمدند و سودشان را بردند.» نخلستانهای تکهتکهشده بیمجوز ماندند و خانههای غیرمجاز را در میانه خود گرفتند تا مهاجرها و جوانترهای شهر، خانهدار شوند. خرابیهای زلزله روی هم تلنبار شدند. اهالی ماندند و خانههایی که قرار شد از زمین بلند شوند. کارگران ساختمانی راه بم را در پیش گرفتند. کُردها، لُرها و تُرکها آمدند پای کار. بعضی کارگرها، داماد بم شدند و ماندگار. تعدادی هم برگشتند به شهرهایشان. «مهاجر کم داشتیم. بیشتر از روستاهای اطراف بودند مثل هر شهر دیگر، اما ولع خانه ساختن نمیدانم از کجا آمد و جان نخلستانها را سوزاند.» نخلها، خرماهای رسیده و خُنکی آب قناتها روزها و شبهای قدیم بم را پر کرده بودند، اما وقتی پای کامیونها و مصالح ساختمانی به بم رسید، جیره آب نخلها قطع شد و برگها تسلیم زردی شدند. «همه قشنگیها برای قدیمهاست. باغها پر بودند از نخل و خرما. شاید اتاقک نگهبانی ساخته میشد ته باغ.» اهالی از خانهدارشدن گفتند و شهرداری از مجوز ساختوساز. دلالها هم تور پهن کردند برای پول بیشتر. روستاهای اطراف، هوس کوچهباغهای شهر را کردند. «ساختند و نخلستانها را خُشک کردند. ریشه درخت که بسوزد، آخرت آدم به آتش کشیده میشود. ما قدیمیها نساختیم. ویار ساختن به جان جوانترها افتاده.» درد بم تنها نداشتن زمین و خشککردن نخلها نیست. خشم زلزله به بم زد و درد بیخانهمانی را همهگیر. خانههای از پیشساخته سقفی شدند برای اهالی. کانکسها بودند، اما خانههایی پروانه گرفتند و میلگردهایشان را به جان زمین دادند و بدقواره بالا رفتند. غیرمجازها هم خودشان را میانشان جا کردند. حالا شهرداری مانده و محله بدشکل یادگار از ساختوسازهای بعد از زلزله. «آفت زلزله به همه زندگیمان زد. شما حلبیآباد دارید، ما خیابان امیرالمومنین(ع) را؛ همان حلبیآباد تهران است. شهرداری میگوید خانه میسازم از اینجا بروید، اما اهالی نمیروند.»
جولان دلالها در «ساعی» و «چمران»
مزه پول ساختوسازها که به مذاقشان خوش آمد، دست بُردند در طرح تفصیلی و طرح جامع شهری. تکیه دادند به کمیسیون ماده۵ استان و از شهرداری پروانه گرفتند برای ساختوساز. اداره ثبت، پروانه را دید و سند زد به نام مالکان. باغات خیابان «ساعی» تخریب شدند و دیوارهای آجری تا طبقه دوم بالا رفتند. خیابان «چمران» هم که گُل سرسبد باغها بود، باغهایش را داد به کام سنگ و آهن. بنگاههای معروف شهر گذرشان افتاد به شهرداری و شورای شهر. مجوزها صادر شدند و رونق افتاد به کسبوکار دلالها.
«محمدجواد» مثل خیلی از اهالی بم از خبرساز شدن تخلفها شوکه شد. اما خوشحال بود از نیفتادن به دام دلالان. او از دست بردن در طرح تفصیلی و جامع شهری در میان این خبرها میگوید: «درباره ساختوساز در خیابان ساعی شهرداران قبلی اجازه ساختوساز ندادند، اما متاسفانه در سال گذشته بالاخره شهرداری کوتاه آمد و پروانهها صادر و ساختمانها ساخته شد. گویا باند بودند. یکی دوسال پیش خبر پیچید در شهر. میگفتند دلالها گردش مالی صدمیلیاردی داشتند.» خانهها و پاساژها که قَد کشیدند، قیمت زمینها رفت بالا. مردم عادی زورشان نرسید به خانه خریدن و افتادند به جان نخلهاشان. «دلالها و آنهایی که رانت داشتند، بلای جان نخلستانها شدند، اما مردم عادی از سر ناچاری تعدادی از نخلهایشان را بریدند و خانه ساختند.» بعد هم برجام به ثمر نشست و خواب زمستانی کارخانهها تمام شد. کارخانه خودروسازی جان گرفت و چرخهایش به حرکت افتاد تا آمار سه، چهارهزار کارگرش را برساند به ١١هزارنفر. کارگرها از شهرهای دیگر آمدند، حتی از کرمان. چهار، پنجسال پیش بود. «بم با کمبود زمین روبهرو است. کارگرها که آمدند نیاز به خانه بالاگرفت.» ساختوسازها بعد از زلزله بالا گرفت. خیلی از خانهها خالی ماندند و قیمتها پایین کشید. اهالی روستاهای اطراف خرماها را که فروختند، پول روی پول گذاشتند و خانه خریدند از بم برای آیندهها. بعضی از وراث برای ساختوساز، باغات را رها کردند تا خشک شوند؛ به امید ترفندی برای تغییر کاربری. تعدادی هم نخلستانها را قطعهقطعه کردند و فروختند به سازندهها. بعضی از باغات هم مشکل آب پیدا کردند و محکوم شدند به خشک شدن. «مشکل اصلی، ساختوسازهای غیرمجاز است؛ ساختوساز میان نخلستانها.» سهسال پیش «محمد» رخت دامادی پوشید. پساندازها را روی هم گذاشت برای خرید خانه نوعروس. خانه خرید با کاربری باغ. «فامیل کمک کردند و شبانه ساختیم. امسال به هزار بدبختی و رشوه آبوبرق گرفتم.»خانه نیمهساخته فلانی تخریب شد. خبری که هرچند روز یکبار میپیچد میان اهالی شهر. دهانبهدهان میچرخد تا برسد به گوش صاحبان باغ. گرانی خانه و دلشوره رفتن به حاشیه شهر، ترس تخریب را به جان میخرد. «از سال ٩۶ موج گرانی زمینهای مسکونی را گرفت. ما بچه بمایم. نمیتوانیم برویم به حاشیهشهر. زمین مسکونی هم نمیتوانیم بخریم.» خانه «محمد» که آبوبرق گرفت، «رضا» هم به فکر خانه افتاد. «زمینی خریدم با کاربری باغ. در همان میسازم.» گرانی زمینهای مسکونی گذر «رضا» را انداخت به نخلستانها. «دور از شهر نزدیک به حاشیه که هنوز نه آب رفته آنجا، نه برق باید ٢٠٠میلیون تومان پول زمین بدهم. پول ساختوساز بماند سرجایش. ١٠٠متر به سمت آبادی قیمتها سر به آسمان میبرند.» قانون منع تغییر کاربری، قیمت نخلستانها را پایین آورد تا نخلستانهای میانه شهر شود انتخاب جوانترها. نخلستانهایی برای ساختوسازهای غیرمجاز.
همهچیز بعد از زلزله شروع شد
محسن قاسمی، رئیس پایگاه میراث جهانی بم به «شهروند» از شروع ماجرا بعد از زلزله میگوید. از زمان بازسازی بم و نیاز آن روزهای مردم به سرپناه. «بعد از زلزله بم و مدیریت بحران آن روزها این اتفاقات رقم خورد. در آن دوره شاید کمتر توجهها به باغات بود.»
زلزله به باغات بم هم رحم نکرد. زخم به جان قناتها زد و مسیر آب بعضی از باغات را مسدود کرد تا در حسرت آب بمانند و بخشکند. تسهیلات دولتی هم بعد از زلزله آمدند تا ساختوسازها رونق بگیرند و به شهر بیسروسامان شکل بدهند. «در آن دوره بیسامانی، وضع شهرداری شهر هم خیلی بسامان نبود، از باب اینکه به هر کسی مراجعه میکرد، جواز ساخت میداد؛ حتی ساختوساز میان باغات. چند سال بعد از زلزله مشغلههای شهرداری، تسهیلات و مسدودشدن بعضی مسیرها دستبهدست هم داد تا شاهد تغییر کاربری بعضی از باغات باشیم.» قصه تکراری بعد از زلزله، رصد باغات و نقشه کشیدن برای تغییر کاربری بود. نبود مدیریت شهری شایسته هم به کمک سودجویان آمد تا سالها این قصه ادامهدار شود. «در آن سالها در ادارات اصلی شهر باندهایی شکل گرفتند تا تخریبها سرعت بیشتری به خود بگیرند. ارزش خرما پایین آمده بود و قیمت زمینها بالا رفته بود، برای همین باغات به راحتی به سودجویان فروخته میشدند.» شهر بم، بناهای تاریخی و تمام منظر فرهنگی بم در پرونده ثبت جهانی آمده، یعنی ٢٣هزار هکتار از اراضی بم، بروات و… و این یعنی تخریب باغات مساوی است با ضربه زدن به پرونده ثبت جهانی. «این موضوع جای نگرانی دارد.» قانون ١۴٧ و ١۴٨، قانون تفکیک و … قوانین اداره ثبت اسنادند؛ قوانینی که میگویند هر کسی بتواند یک چهاردیواری احداث کند و آلونک ۴٠-٣٠متری داخلش بسازد، میتواند از ثبت اسناد سند بگیرد. این قوانین باعث شد تعدادی از سودجویان باغات را به ١٠قطعه تقسیم کنند و برای هر قطعه سند مجزا بگیرند. اسنادی که شهرداری را موظف به دادن پروانه ساخت میکرد و سازمانهای دیگر هم به ترتیب موظف به دادن آب و برق بودند. «شورای تأمین به این مسأله ورود پیدا کرده و جلوی شهرداری و اداره ثبت اسناد را گرفته است.» این درحالی است که سند جامع مدیریت منظر فرهنگی بم تفکیک باغات را ممنوع کرده و به همین منظور چند سالی است در پایگاه میراث ثبت جهانی بم هیچ پروندهای مبنی بر تفکیک یا تغییر کاربری امضا نمیشود، بنابراین شهرداری هم نمیتواند مجوز بدهد و اعمال سلیقه کند. «آدمهایی که میان نخلستانها ساختوساز میکنند، مردم عادی نیستند. هرچند تعداد این افراد انگشتشمار است و کارمندان شهرداری و ثبت اسناد هم آنها را میشناسند، اما چرا عزم جدی در کنترل و معرفی آنها به دستگاه قضا وجود ندارد، جای سوال است و اگر هم هست، چرا این همه کُند پیش میرود؟»
معرفی مقصران به دستگاه قضا
طرح تفصیلی بعد از ١٠سال دوباره در بم روی کار آمد تا اجراییشدنش کمک حال شهر جهانی بم باشد. طرحی که قبل از این ملاک عمل بوده تا بهانهای باشد برای تفکیک باغات. محمد بنی اسدی، شهردار بم به «شهروند» از طرح تفصیلی و نادیده گرفتن ضوابط میراث جهانی بم در سنوات گذشته میگوید. او معتقد است در شهری مثل بم در کنار طرح تفصیلی باید ضوابط میراث جهانی ملاک عمل قرار گیرد: «متاسفانه مدت زمانی طرح تفصیلی و ضوابط میراث جهانی نادیده گرفته شدند. در آن بازه زمانی طرح تفصیلی مبنا قرار گرفت و باغات تفکیک شدند و به تبع آن مجوز مسکونیشدن گرفتند؛ تفکیکی که ضوابط میراث جهانی آن را ممنوع کرده است. طرح تفصیلی اجازه میدهد باغات به قطعات ٢هزار متری تفکیک شوند، اما ضوابط میراث جهانی اجازه تفکیک را در هر مقیاسی ممنوع کرده است.» بنی اسدی از باند تشکیلشده در سالهای گذشته میگوید؛ باندی متشکل از افرادی در شهرداری، ثبت اسناد و بیرون از این مجموعهها. «تعدادی از این گروه نقش دلال را داشتند و باغات را میخریدند و از طریق ارتباطاتشان در شهرداری و ثبت اسناد سندسازی میکردند و بعد میرفتند به سمت صدور مجوز ساخت؛ اسنادی برمبنای کارهای غیرکارشناسی.» او از پروندههایی میگوید که نشان میدهند توجیهی برای صدور این مجوزها نبودند و دستهایی در کار بودند. «ما با جدیت به این ماجرا ورود کردهایم. شورای تأمین شهرستان هم حمایتهای لازم را دارد. متاسفانه عدهای حواشی به وجود آوردهاند تا سرعت عمل ما کم شود و در این راه از ترفندهای مختلف استفاده میکنند.»
بنی اسدی از حاشیهنشینی در محدوده میراث جهانی میگوید، زمینهایی که تصرف شدهاند و ساختوسازهای غیرمجاز در آنها صورت گرفته است: «زمینها شناسایی شدهاند، دو بار هم برای تخریب اقدام کردهایم و از طرف اهالی ممانعت شده است. هر چند این مسأله در دستور کارمان است.» شهردار بم درباره افراد شناساییشده که ارتباطاتی در شهرداری و اداره ثبت داشتند، میگوید: «موارد شناسایی و عینا به قوه قضائیه شهرستان معرفی شدهاند. اما کُند بودن مسأله برمیگردد به نیاز بررسیهای بیشتر. ما نمیخواهیم تنها هیاهویی برپا شود، بدون مستندات کافی. متاسفانه این افراد سعی کردهاند ردپایی از خود به جا نگذارند، اما بیشک آنها محاکمه میشوند و به سزای عملشان خواهند رسید.»
شهرداری، کارفرمای طرح تفصیلی
محمدتقی جهانپور، رئیس شورای اسلامی بم ساختوسازهای غیرمجاز را مربوط به سنوات گذشته میداند. او ساختوسازهای غیرمجاز و غیرایمن را وصله ناجوری برای شهر بم میبیند؛ شهری که بعد از زلزله بهعنوان شهر ایمن در کل کشور شناخته شد. جهانپور به «شهروند» میگوید: «بم از سه طرف محصور است و جای توسعه ندارد؛ از شمال، غرب و شرق. تنها از طرف جنوب جای توسعه داریم که نیاز به طرح تفصیلی دارد.» اما طرح تفصیلی از سال ٩۴ بلاتکلیف باقی ماند تا ساختوسازهای غیرمجاز رونق بگیرند. اجرایینشدن دهساله طرح تفصیلی و بهانه کمبود زمین بلای این روزهای نخلستانهای بم هستند. «دوشنبه سی تیرماه طرح تفصیلی بعد از ١٠سال تأخیر در صحن علنی شورای شهر بم امضا شد و به موجب آن شهرداری کارفرمای طرح شد.» جهانپور بر این باور است که اجراییشدن طرح تفصیلی از همان سال ٩۴ میتوانست بسیاری از مشکلات امروز را مرتفع کند. او معتقد است اجراییشدن طرح تفصیلی به حفظ باغشهر بم کمک خواهد کرد: «طرح تفصیلی به ما کمکمیکند تا از زمینهای جنوبی استفاده کنیم و با قیمت مناسب در اختیار مردم بگذاریم. این راهکار کمک میکند تا هم مسأله کمبود زمین رفع شود، هم قیمتهایی که این روزها به اندازه شمال شهر کرمان افزایش پیدا کردهاند، شیب نزولی به خود بگیرند. به این ترتیب برای سالهای متوالی بم در ثبت جهانی باقی میماند.» جهانپور معتقد است شهرداریها در همه شهرها املاک زیادی دارند و از آنها به نفع شهر بهره میبرند: «شهرداری با کمبود اعتبارات روبهرو است و از طرفی شهروندان خواستهها و شکواییههایی دارند؛ از عریضشدن معابر تا آسفالتی که نیاز ٩٠درصد معابر شهر است. شهرداری از شورا مجوز گرفته تا قطعاتی از این زمینها را که در سطح شهر پراکندهاند، به قیمت کارشناسی به مزایده بگذارد تا گرهای از مشکلات شهر باز شود.» زلزله حاشیهنشینی را به بم تحمیل کرد؛ زاغهنشینی روی گسلهای شمالشرق بم و درون عرصه میراث جهانی. حاشیهای که موجبات نارضایتی بازرسان یونسکو را فراهم آورد و ایران را متعهد به برطرفکردن این مشکلات کرد. دردسر ساختوسازهای غیرمجاز حالا باعث شده کارگروهی به نام کارگروه ساماندهی حاشیهنشینی تشکیل شود؛ کارگروهی با حضور شهرداری و فرمانداری. «قرار است در روستای اسفیکان افراد تحت پوشش کمیته امداد و بهزیستی که در سازههای غیرمجاز زندگی میکنند، اسکان داده شوند، البته بنیاد مسکن هم قرار است وامهایی به این افراد پرداخت کند تا مشکل این بخش از شهر هم حل شود.»
منبع:روزنامه شهروند (۵ مرداد ۱۳۹۹)
به گزارش “ورزش سه” هفته گذشته بود که پس از کشمکشهای فراوان سرانجام اعلام شد که لیگ برتر فوتبال بانوان ایران در فصل جاری به صورت نیمه تمام پایان مییابد و تیم شهرداری بم که از ۱۸ بازی قاطعانه ۵۴ امتیاز کسب کرده بود، به عنوان تیم قهرمان معرفی شد تا شاگردان مرضیه جعفری هفتمین جام قهرمانی خود در ادوار لیگ برتر را به دست آورند.
باشگاه شهرداری بم شب گذشته در اقدامی جالب از لباس قهرمانی این تیم که منقش به ۷ ستاره که حاکی از ۷ قهرمانی بمیها در تاریخ ۱۲ ساله لیگ برتر فوتبال بانوان (جام کوثر) است و تصویری زیبا از ارگ بم، رونمایی کرد.
فرمانده انتظامی استان کرمان از دستگیری ۲ قاچاقچی و کشف ۶۶۲کیلوگرم مواد افیونی در عملیات مشترک پلیس شهرستان “بم” و استان هرمزگان خبر داد.
به گزارش خبرآنلاین از کرمان : سردار”عبدالرضا ناظری”اظهار داشت: ماموران پلیس مبارزه با مواد مخدر شهرستان “بم” از استان کرمان در اقدام اطلاعاتی مشترک با ماموران پلیس استان هرمزگان از انتقال یک محموله سنگین مواد مخدر با استفاده از یک دستگاه خودروی پراید از سمت شرق کشور به مقصد شهرستان “جیرفت” باخبر شدند.
وی افزود: در این رابطه ماموران پلیس مبارزه با مواد مخدر شهرستان “بم” با برپایی ایستگاه بازرسی موقت در محور”بم-جیرفت”خودروی مورد نظر را متوقف و در بازرسی از آن ۲۶۱کیلو و ۵۰۰گرم حشیش کشف و ۲ متهم را دستگیر کردند.
سردار ناظری تصریح کرد: ماموران در ادامه این عملیات با انجام بازجویی از متهمان از دپوی یک محموله سنگین تریاک در منزل قاچاقچیان مطلع و ضمن هماهنگی قضائی از این واحد مسکونی نیز ۴۰۰کیلو و ۵۰۰ گرم تریاک کشف کردند.
فرمانده انتظامی استان با اشاره به دست یابی پلیس به اطلاعات خوبی در رابطه با سایر افراد مرتبط با قاچاقچیان اظهار داشت: عملیات های مشترک فرا استانی نشانگر اشرافیت اطلاعاتی پلیس و عزم جدی مجموعه نیروی انتظامی کشور در برخورد با اعضای باندهای خرد و کلان موادمخدر است که این همپوشانی ها به نحو هدفمندی در سطح ناجا در حال انجام و موفقیت های حاصل از آن ها نیز چشمگیر هستند.
خبرگزاری خبرانلاین
هادی شهسوارپور روز یکشنبه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا افزود: پیرو مصوبات ستاد کرونا در سطح ملی و استانی کسب و کارها و کارهای تولیدی به تدریج شروع به فعالیت کرده اند.
وی بیان کرد: طبق مصوبات ستاد ملی و ستاد استان کرمان و شهرستان بم بحث رعایت پروتکل های بهداشتی در ادارات، ارگان ها،اصناف و کارهای تولیدی اجباری شده که این تصمیم در ستاد کرونای این شهرستان نیز مصوب و به ادارات ابلاغ شده و استفاده از ماسک در ادارات و اصناف اجباری است.
فرماندار بم اظهار داشت: به منظور جلوگیری از انتشار ویروس کرونا از ورود مراجعه کنندگان بدون ماسک به ادارات جلوگیری بعمل خواهد آمد و ارباب رجوع برای مراجعه باید حتما از ماسک استفاده کنند.
رئیس شورای تامین ادامه داد: طبق اعلام سازمان بهداشت جهانی استفاده از ماسک، ۷۰ درصد از انتشار ویروس کرونا جلوگیری می کند و این مهم از امروز به تمام ادارات و ارگان ها اعلام شده ضمن رعایت پروتکل های بهداشتی استفاده از ماسک توسط کارکنان ادارات و ارباب رجوع ها اجباری و الزامی است.
وی توضیح داد: بازرسی از بازار، ادارات و اماکن عمومی توسط تیمهای بهداشتی و بازرسان فرمانداری به طور مستمر انجام میشود و با متخلفان برخورد خواهد شد تا شاهد کاهش انتشار ویروس در جامعه باشیم.
شهسوارپور تاکید کرد: هرگونه تجمعی با هر عنوانی از جمله عروسی، عزا و اجتماعات مختلف ممنوع است و متخلفان پیگرد قانونی میشوند.
فرماندار بم با بیان اینکه کرونا، ویروسی با انتشار بالاست، گفت: طبق اعلامیه های صورت گرفته امسال حتما درگیر این ویروس خواهیم بود و برای اینکه این ویروس بیشتر شیوع پیدا نکند چاره ای جز رعایت پروتکل های بهداشتی نداریم تا بتوانیم بحث کار و اشتغال و کارهای اقتصادی را دنبال کنیم بنابراین از مردم می خواهیم در خانه بمانند و از حضور در اجتماعات جز در موارد ضروری به طور جدی خودداری کنند.
خبرگزاری ایرنا